تنها سهم عادلانه ما از زندگی میتوانست مرگی آرام باشد، یعنی درست همان چیزی که از تو دریغ شد یادداشت علی رفیعی برای داریوش مهرجویی .
تنها سهم عادلانه ما از زندگی میتوانست مرگی آرام باشد، یعنی درست همان چیزی که از تو دریغ شد یادداشت علی رفیعی برای داریوش مهرجویی .
علی رفیعی با انتشار یادداشتی در مورد داریوش مهرجویی و قتلش نوشت:
« برای داریوش -نه مگویید به تماشایش بنشینم – لوركا . تمام این چند روز را که از شنیدن آن خبر نحس میگذرد هرچه خواستم بنویسم نشد.
خاطره ها رخ باختند; کلمهها از من گریختند و توصیفها پنهان شدند و آن چه باقی ماند یک بُت پایدار است و یک بغض باردار; یک ناباوری لجباز است که هرچه میگذرد، لجاجتش افزون میشود. نمیخواهد بپذیرد چنان مرگی را… نه نمیخواهد بپذیرد.
با خود میگویم نکند همۀ اینها داستان فیلمی است که او میخواهد بسازدش. اما این داستان بدیست باور کن این داستان بدیست. نه چون واقعیت ندارد؛ کاملاً به عکس ، چون زیادی واقعیت دارد و نشان دادنش واقعیت را -این واقعیت پلشت گرداگردمان را ـ از این که هست پلشتتر میکند.
این میزان کراهت و هول جهان ما را از این که هست نازلتر و هولناکتر میکند. چرا نمیتوانم – و یا نمیخواهم – باور کنم این واقعه رخ داده است؟
قتلی چنین کریه ! چنین آغشته به فریب!!
نه ذهنم آن را نمیپذیرد؛ پس میزند. میخواهم باز گردم نمیدانم به دهه چند میلادی یا شمسی و در پاریس باشم و داریوش به من تلفن بزند برای بازی در فیلمی و من اعلام کنم که بازیگر بدی هستم و حالا نگاه کنم به بازیگران بد واقعی صحنه ی قتل او، اما از همه چیز خالی هستم.
ذهنم خالی شده است از هرچه که اوست و هر چه با او سپری شده است.
داریوش یک جای خالی شده است در ذهنم. چرا به یاد نمیآورم او را که مرا با خود برده بود سر صحنه هامون تا ترغیبم کند به بازی در یکی از آن نقشها؟ چرا یادم نمیآید کدام نقش را به من پیشنهاد داده بود؟ چرا به یاد نمیآورم کدام نمایش بود که میخواست اجرایش کند و از من خواسته بود طراحی صحنه اش را برعهده بگیرم؟ چرا یادم نیست که صحنه اش را چه شکلی قرار بود اجرا کنم؟ به آن صحنه میاندیشم که هیچگاه اجرا نشد.
هیچ چیز در ذهنم نیست جز صحنه ای خالی و تاریک تاریکیای چنان غلیظ که میشود با دست لمسش کرد و در میان آن تاریکی تنها تلالوءِ هول آور خونی فروزان و زلال است که بر همه جا پاشیده است و به درخششی شوم می درخشد.
ذهنم از هرچه اوست خالیست جز تصویر او بر همین صحنه مهيب. تصویری نحس از جسمی پاره پاره و خرخر صدایی از حلقی بریده که مرگی با وقار و آرام را طلب میکند.