تو کیستی؟
بدینسان:
تو چه کسی هستی؟
تو، بدون یک گذشته و افکارت چه کسی هستی؟
تو چه کسی هستی ، بیحوصلگی، خشم، غم، یا ترس مال شما نیستند، آنها متعلق به شما نیستند. آنها حالتهای ذهن بشری هستند. میآیند و میروند. تو آن چیزی که میآید و میرود نیستی.
«حوصلهام سر رفته»، چه کسی این را میداند؟
«من عصبانی، غمگین و نگرانم» چه کسی اینها را میداند؟
تو آن شناخت یا آگاهی از این حالتها هستی و نه حالتهایی که شناخته میشوند.
تو آن یگانگی خالی و دستنخوردهای. تو آنی که در جستجویش هستی. ازاینرو تمام برنامهها و مفاهیم و باورهایی که درباره خودت داری صرفنظر از اینکه چقدر واقعی به نظر برسند درنهایت نیستند.
تمام باورها درباره اسمت، شغلت، داستان زندگیات اینکه فکر میکنی چه کسی هستی باید رها شود. تو بدنت نیستی بنابراین تو اسمت یا جنسیتت نیستی به همین ترتیب تمام درد و رنجها، سلامتی و بیماری نیز نیستی. تو یک داستان نیستی. همه باید تسلیم شود.